دیشب خیلی خسته شده بودم، تصمیم گرفتم چند صفحه از کتاب مورد علاقمو بخونم...
کتاب زیاد فکر نکنیم از خانم آن بوگل...
توی پیچ و تاپ متن چشمم به یه جملهی عجیب خورد،
جمله ای که نه غریب بود نه خیلی دور از باور...
انگار که توی یه گوشهی تاریک از ناخودآگاهم خاک میخورد...
خانم آن بوگل راجب رانندگی توی یه طوفان صحبت میکرد و اینکه توی اون لحظات حتی شوهرش هم ترسیده بود... شوهرش که اسطوره ای از مقاومت توی مخیلش بود...
شخصیت محکم برای یه مرد...
چیزی که وقتی کم میارم فراموشش میکنم...
غر میزنم و دک مستحکم خودمو پایین میارم...
از اون وقت تا الان دارم به این فکر میکنم،
یه کارکتر محکم چه ویژگی هایی داره؟
به جایی رسیدم که حتی محکم بودن هم برام دیگه مهم نیست... لمس شدم... بیخیال از کنار همه چیز رد میشم...
کسی که اونقدر شجاع باشه که همه جا محکم نباشه
بسم الله الرحمان الرحیم
تراوشات یک ذهن ADHD
مینویسم تا کبودی...