۴۵ مطلب با موضوع «فوری نوشت» ثبت شده است

یه مدت بود دنبال کتاب میگشتم واسه صبح زود بیدار شدن، یه مدت دنبال اپ، یه مدت هم دنبال پادکست و دوره، ولی هیچکدومش جواب نداد!! ولی الان فهمیدم وقتی میشه که یا مجبور باشید واسه انجام کاری بیدار بشید، یا اینکه واسه خودتون مشغله درست کنید:)

چیزی که هیچوقت آدم ها لیاقتش رو ندارند، وقتی میخواید به یه نفر توجه کنید، اونقدر زیاد توجه نکنید که طرف هوا برش داره، جون آدم ها یه ظرفیت توجهی دارند، وقتی زیادی بهشون توجه کنید اون ظرفیته پر میشه و طرف مقابلتون اون شخصیت اصلی و کثیفشو نشونتون میده، همون شخصیت خود برتر بینی که توی اغلب ماها وجود داره، پس لطفا دقت کنید که توجه ارزشمندتون رو صرف چه چیزایی و چه کسایی میکنید.

لطفا تا وقتی تا آخر متن رو نخوندید هیچگونه برداشتی نداشته باشید!! برداشت کردن باشه وقتی کامل خوندید.
یکمی حال روحیم خوب نبود، از طرفی ADHD خیلی رو مخم میرفت، تصمیم گرفتم برم تراپی های آنلاین رو امتحان کنم، یه تراپی آنلاین با یه خانوم خوش برخورد گرفتم، البته با ذهنیت اینکه تراپی به فکر پولم نیست و میخواد کمکم کنه تا ADHD رو هندل کنم، بعد از ۴ ساعت معطلی باهام تماس گرفتن، تایم جلسه ۲۰ دقیقه بود، یکمی صحبت کردیم و ایشون توضیح دادن که این اصلا جلسهٔ تراپی نیست و فقط میخوام تشخیص بدم که بیماریت چیه، کل ۲۰ دقیقه رو سوال پرسید و بعدش گفتن که شما مشکل فلان رو دارید، دو دقیقهٔ آخر گفتن که اکه سوال دیگه ای دارید بپرسید، اگه تایم تموم شد توی چت توضیح میدم، منم پرسیدم تا جلسهٔ تراپی بعدی لاقل بهم یه راهکار کوچولو واسه هندل کردن این مشکل بگید، تا اومدن یچیزی بگن قطع شد، توی چت هم هیچ راهکاری ندادن و گفتن که توی جلسهٔ بعدی توضیح میدن، یعنی فکرش رو بکنید که حاضر نشدن یه راهکار کوچیک بگن، یه راهکار که توی گوگل هم هست یا میشه از هوش مصنوعی به صورت مجانی پرسید، گفتم باشه و قرار تراپی هفتهٔ بعد رو تنظیم کردیم و پول رو پرداخت کردم، بعدش ایشون پیام میفرستند که این تایم واسه تراپی بعدی کمه و حتما باید ۴۵ دقیقه رزرو کنید ( ۵۵۰ پولش میشه )، پیام دادم که این هزینه واسه یه فارغ التحصیل زیاده که ببینم پیشنهاد تخفیف میده یا مثلا میگه که تو همین ۲۰ دقیقه هم میتونم راهکار بدم یا نه ( چون اگه بخوان کمک بکنن توی ۱۵ دقیقه هم میتونن جلسه رو خلاصه کنن )، جالبش اینه بعد از دو ساعت اصلا پیام رو سین نکردند!! ( در صورتی که وقتی مبلغ جلسهٔ ۲۰ دقیقه دوم رو پرداخت کردم زیر ۵ دقیقه پیام داده بودند که کمه و … )
حالا این همه داستان تعریف کردم که چی بگم:
دوستان متاسفانه چه بخوایم و چه نخوایم، توی دنیایی زندگی می کنیم که ارزشمون به پولییه که توی جیبمونه، هر کسی بهت کمک کنه فقط واسه اون پولته، انسانیت ملاک نیست، شاید باشن کسایی که انسانیت سرشون بشه ( یک در هزار یا شایدم کمتر )، ولی خب حتی اون دکتری که میخواد مداوات کنه هم فقط در صورتی کمکت میکنه که موجودی کارتت زیاد باشه، پول چیز خیلی مهمیه، الکی خرجش نکنید.
خلاصه تراپیست وقتی کمکت میکنه که موجودی کارتت بالا باشه:)
این رو نوشتم تا خدایی نکرده بار بعدی به سرم نزنه به تراپیست حضوری یا تلفنی مراجعه کنم، واسه بار دوم تراپی رو تجربه کردم دیگه کافیه، میرم باشگاه یا بیرون از خونه ورزش میکنم بهتره تا پولم رو خرج چنین چیزایی کنم.
پ.ن: این مطلب صرفا تجربهٔ شخصی من از یه تراپی بود، توجه کنید نه گفتم تراپیست ها بدن نه گفتم تراپی نرید، و از طرفی بالاخره منم آدمم و ممکنه اشتباه کنم، اینو نوشتم تا خدایی نکرده کاسبی تراپیست ها خراب نشه ( حالا اینگار توی ویکی پدیا دارم می نویسم ).

توی دنیای کثیفی داریم زندگی میکنیم، راجب خیلی از چیزها فکر نکنید:)

دوباره دارم بخش لایک رو میبندم، و همچنین میخوام باکس آمار رو هم از توی بخش مدیریت و هم از توی وبلاگ مخفی کنم ( چیزی که خیلی بهم انگیزه میداد تا بنویسم، نگاه های قشنگ شما!! )، میخوام بنویسم و بنویسم، بدون اینکه بدونم کیا میخونن، کیا نمیخونن، اینا رو هم نوشتم تا بدون اطلاع قبلی کاری نکرده باشم!! چون تک تک شما عزیزانی که به من لطف دارید و نوشته های این حقیر رو میخونید برام مهم هستید!!

الان میخواستم دوتا کامنت توی وبلاگ دوستان بزارم که بیان عزیز خطای سرویس دهنده دادن، امیدوارم عاقبت بیان و این حجم از مطالبی که روی سروراش بارگذاری شده ختم بخیر شه!!

پشت میز نشستم، لپتاپ جلومه، چیزی که امروزا هم باهاش درس میخونم هم باهاش وقت میگذرونم، چراغ مطالعه ام بدون دلیل روشنه، گوشهی چپ میز یه سری کاغذ چرک نویس درهم و برهم لش کردن و منتظرن تا یچیزی روشون نوشته بشه، جامدادی طوسی ای که درش بازه و خودکار و ماژیک و خط کشی که هر کردومش یه گوشه ای از میز افتادن، کتاب لقمهی شیمی کنکور که از دیشب همینطوری بازه، دفتر برنامه ریزی کنکورم که جلد چرمی طور مشکی داره و قرار بود از دیشب برنامهی امروز و فردام رو داخلش تغییر بدم ولی هنوز وقت نکردم، گوشهی سمت چپ میز هم یه تقویم با کاغذ های کرافت با یه قمقمه طوسی آب و یه باکس پلاستیکی که داخلش قند ریخته شده به چشمم میخوره، و در آخر هم موبایلم یه گوشه از میز بدون توجه به من داره یه موزیک که وایبش خیلی مطابق با حس و حالم این روزامه رو پخش میکنه: " یه روانی که با خودش هم بهم زده... "

میتونی یهویی بری،
به یه مهمونی یا اینکه گذر فصل ها رو دنبال کنی،
میتونی بری و خونوادت رو ببینی،
ولی بعدش متاسف نباش...
#موزیک_تایم