۳۲ مطلب در اسفند ۱۴۰۳ ثبت شده است

یه تحول جدید توی حوزهٔ وبلاگ نویسی رخ داده که همین تازگیا استارت خورده، اونم چه تحولی!! یه زیست بوم طراحی شده که میتونید از طریق اون بازدید وبلاگتون رو چند برابر کنید، و همچنین به مخاطبای وبلاگتون خبر بدید که بیان و پستای جدیدتون رو مطالعه کنند، بدون اینکه نیاز باشه توی بیان نام نویسی کرده باشن!
اسم این پلتفرم پستینا هست که توسط یکی از معتبر ترین و قدیمی ترین وبلاگ نویس های عزیزمون، موسس وبلاگ آسمانم طراحی و راه اندازی شده، و جالبش اینجاست با وجود اینکه تازه نسخهٔ اولیهٔ این پلتفرم منتشر شده خیلی خفن و کارآمده، طوری که اگه یه سر بهش بزنید بعید میدونم کاربر دائمیشون نشید.
بزارید راجب خود زیست بوم توضیح بدم که اصلا قراره چیکار کنه:
پلتفرم پستینا از یه ربات تلگرامی و یه کانال تشکیل شده که شما وقتی وارد کانالشون میشید پستای وبلاگ های دیگه رو میبینید که به صورت اتوماتیک از وبلاگ ها به کانال تلگرامی زیست بوم پستینا فرستاده شدن، و همچنین گزینهٔ لایک و دیسلایکی که زیر هر پست وجود داره میتونه محبوبیت اون وبلاگ رو توی این زیست بوم حرفه ای تایین بکنه!! و همچنین یه دکمهٔ ادامه مطلب که از طریقش میشه متن کامل هر پست رو توی مروگر تلگرام مطالعه کرد!! فکر کردن به اینکه پستای وبلاگتون صورت اتوماتیک وارد یه زیست بوم کاربردی بشه بدون اینکه نیاز باشه اقدامی از سمت شما انجام بشه به اندازهٔ کافی لذت بخش هست، و جالبش اینجاست که شما نویسندهٔ عزیز میتونید به صورت کاملا رایگان و بدون پرداخت هیچ هزینه ای وبلاگ خودتون رو فقط توی چند ثانیه وارد این پلتفرم کنید!!

چند روز نبودم و پست نزاشتم، حتی توی این چند روز سوشال مدیا هام رو هم چک نمیکردم و میدونم حسابی کیف کردید که نبودم ( ایموجی خنده )، ولی خب سوال اینجاست که کجا بودم؟ چیکار میکردم؟
پاسخ به سوال اول: خونه بودم، خونه هستم، و خونه خوام ماند...
پاسخ به سوال دوم: یه سر به دیار نوجوانی زدم، حدود ده تا بازی جدید نصب کردم و روزی 12 ساعت بازی میکردم و زمانم رو، خودم رو، روحم رو آتیش میزدم ( مورد سوم با بازی نبود، با عذاب وجدان هر شب که میخواستم سرم رو روی بالاش بزارم و یکم بخوابم ).
حالا چه بازی هایی پلی میدادم: سبک ترسناک، GTA آنلاین، روبلاکس و ماینکرافت، خوبیش این بود که میتونستن منو از وضعیت الانم دور کنن، ولی خب نتونستم خودم رو بیشتر از این نابود کنم، هرچند که هستم:)

قراره یکمی طولانی شه، با حوصله بخونید ممنون:)
همیشه رفتارم با جنس مخالف از در مهربونی بوده، کلا آدم مهربونیم، اینو اطرافیان و اونایی که باهشون چت کردم میگن، مدل چت کردنم با جنس مخالف و موافق یطوره، دنبال حول بازی و نود و چمیدونم کوفت و ... نبودم و نیستم، چون از بچگی توی یه خونوادهٔ مذهبی بزرگ شدم و واسه همین تا الان روابطم با این جنس رو نزاشتم بیشتر از جاست بره، اگه بخواد بره یا بلاک میکنم، یا به طرف مقابل گوشزد میکنم که دنبال رل و اینا نیستم، ( حتی تو پرانتز بهتون بگم تا الان نشده واسه دوستی برم پیوی یه دختر، یا حتی دخترایی که خودشون به بهونه های مختلف میومدن پیوی، و بعدش درد و دل میکردن، خودشون درخواست عکس و ... میکردن و نشده تا الان از کسی عکس بخوام، همون عکس عادی منظورمه، میگم که بفهمید تا چه حد سالم عمل میکنم )، خب از این حرفا بگذریم، فکر کنم ذهنتون یکمی با کارکترم آشنا شده باشه.
این مهربونی باعث شد کم کم جنس زن رو بشناسم، البته ۲۰ درصد دخترایی که دیدم، یا شاید ۱۰ درصدشون از این حرفا جدا هستن و خب قدر توجه رو میدونن، باعث شد بفهمم این ۸۰ یا ۹۰ درصد تا توجه ببینن رفتارشون عوض میشه، شاید میگن طرف خنگه و خب توجه مفتی واسشون زور داره، و از اونجایی که به لطف تیپ شخصیتیم نسبتا سریع متوجه تغییر رفتار میشم، خیلی آسون کنارشون میزارم، و از اونجایی که نمیزارم هیچ حسی رد و بدل بشه، طبعاً طرف مقابل شاید یه اِپسیلون بیشتر اذیت نشه، و خب اینجا بود که فهمیدم جنس مرد بیشتر قدر توجه رو میدونه، اینو از چت کردنام و همچنین روابط واقعیم فهمیدم، البته بودن مردایی که با تعاریفم از ۸۰ درصد بالا مطابقت دارن، ولی خب خیلی کمتر، شاید خیلی کم چشمم به این دسته خورده ( اگه تاپیکام رو خونده باشید میدونید که اهل تبیعض جنسیتی نیستم، اینکه بگم آره داش میگفتم، مردا خیلی سر ترن و از این دسته به ممبر رفتنای یه طرفه )، و خب قراره منم تغییر کنم، قراره کمتر توجه کنم، منی که همیشه و همه جا به دوست و رفیقام میگفتم نزارید دل دختر بشکنه، نزارید وابسته بشن تا اگه خدایی نکرده کات کردین اذیت شن، من؟! اصلا کار من درست بوده؟! شایدم کار من درست بوده و کار اون ۸۰ درصد اشتباه بوده؟! شایدم کار من اشبتاه بوده و کار اونا درست بوده؟! نمیدونم، ولی خب باید تغییر کنم:)
پ.ن: اینا صرفاً تجربیات شخصی من هستن و ممکنه در مورد همه صدق نکنن. تمام سعیم رو کردم که هیچگونه توهینی صورت نگیره و این اجازه رو به خودم نمیدم که کسی رو بازخواست کنم. ممنون که مطالعه کردید:)

اوضاعه خونه داغونه، مثل حال دل خودم ( شایدم دارم یکمی اغراق میکنم )، نمیدونم چی درسته و چی غلط، تلاش کنم یا نکنم، خلاصه داره میگذره:)
راجب پیام های ناشناس هم بگم که:
ممنون بابت لطفتون، پیاماتون به دستم میرسه و همشون رو میخونم، ولی نمیتونم جواب بدم، واسه همین میخوام توی هر هفته یه تاپیک بزنم و بهشون جواب بدم، برا همین اگه نمیخواید یهسری از پیاما توی تاپیکا منتشر بشه زیر اون پیاما بنویسید که کاملا خصوصی یا منتشر نکن که متوجه بشم، این کارو بیشتر واسه این انجام میدم تا بتونم به یهسری از سوالات جواب بدم، بنظرتون ایدهٔ جالبیه؟!

چند ماه پیش یه آهنگ دپ دانلود کردم، دیدم دارم با وایبش حال میکنم، گفتم خب بزار امتحانش کنم ( حال بد بودنو )، بعدش یکم اداشو دراوردم، کم کم زیادتر شد، بعدش بهش عادت کردم، و بعدش دیگه نتونستم حالمو مثل قبل خوب کنم، یه ویژگیای که حال بد داره اینه که انگیزت رو میکشه، امیدت رو میکشه و بعدش میاد سراغ روحت، و سعی میکنه اونم یواشکی بکشه، مخلص کلام، شما انتخابش نکنید، چون بهش عادت میکنید!!
حال دل پرسیدی و گفتم که خوبم بارها، خوبم اما "خوب ویرانم" نفهمیدی مرا

قالب جدیدی که واسه سایت اوکی شده، توسط آقا امیر حسین طراحی و توسعه داده شده، بنظرم اگه نیاز به یه قالب اختصاصی و خاص داشتید حتما یه سری بهشون بزنید، به شدت کار بلد و صبورن، و خب شاید بیشتر از ۳ یا ۴ بار و بیش از ۳۰ مورد جزیئات رو برام ویرایش کردن بدون کوچیک ترین غر زدنی، لینک وبلاگشون رو براتون پایین همین پست میزارم:

دیروز بعد از یه مدت طولانی تصمیم گرفتم یه سری به یوتیوب بزنم، و جالبش اینجاست که حدود ۸ ساعت از وقتمو توی یوتیوب تلف کردم، میدونم تو دلتون گفتید ۸ ساعتتت، تو دیگه چه خورهٔ گوشیای هستی مرد! ولی خب یکمی دارید زود قصاوت میکنید، چون پریروز ۱۱ ساعت رو صرف وب گردی کردم ( ایموجی خنده )، شاید علتش اینه که الگوریتم یوتیوب خیلی خوب یادگرفته که چطوری پست های مورد علاقم رو بهم پیشنهاد بده، و خب بیشتر محتوای یوتیوب یه سری محتوای زرد بودن که واسه سرگرم شدن و درآمد زایی ساخته شده بودن، و خب فکر کنم حدس زده باشید محتوایی که با انگیزهٔ پول تولید میشه چقدر میتونه جذاب ساخته بشه! توی این تایم نه چیزی رو یاد گرفتم، نه تونستم کارام رو انجام بدم، و در انتهای شب هم عذاب وجدان عزیز باهام همراه شد و حسابی حالم رو گرفت…