نوشته های من

قراره یکمی طولانی شه، با حوصله بخونید ممنون:)
همیشه رفتارم با جنس مخالف از در مهربونی بوده، کلا آدم مهربونیم، اینو اطرافیان و اونایی که باهشون چت کردم میگن، مدل چت کردنم با جنس مخالف و موافق یطوره، دنبال حول بازی و نود و چمیدونم کوفت و ... نبودم و نیستم، چون از بچگی توی یه خونوادهٔ مذهبی بزرگ شدم و واسه همین تا الان روابطم با این جنس رو نزاشتم بیشتر از جاست بره، اگه بخواد بره یا بلاک میکنم، یا به طرف مقابل گوشزد میکنم که دنبال رل و اینا نیستم، ( حتی تو پرانتز بهتون بگم تا الان نشده واسه دوستی برم پیوی یه دختر، یا حتی دخترایی که خودشون به بهونه های مختلف میومدن پیوی، و بعدش درد و دل میکردن، خودشون درخواست عکس و ... میکردن و نشده تا الان از کسی عکس بخوام، همون عکس عادی منظورمه، میگم که بفهمید تا چه حد سالم عمل میکنم )، خب از این حرفا بگذریم، فکر کنم ذهنتون یکمی با کارکترم آشنا شده باشه.
این مهربونی باعث شد کم کم جنس زن رو بشناسم، البته ۲۰ درصد دخترایی که دیدم، یا شاید ۱۰ درصدشون از این حرفا جدا هستن و خب قدر توجه رو میدونن، باعث شد بفهمم این ۸۰ یا ۹۰ درصد تا توجه ببینن رفتارشون عوض میشه، شاید میگن طرف خنگه و خب توجه مفتی واسشون زور داره، و از اونجایی که به لطف تیپ شخصیتیم نسبتا سریع متوجه تغییر رفتار میشم، خیلی آسون کنارشون میزارم، و از اونجایی که نمیزارم هیچ حسی رد و بدل بشه، طبعاً طرف مقابل شاید یه اِپسیلون بیشتر اذیت نشه، و خب اینجا بود که فهمیدم جنس مرد بیشتر قدر توجه رو میدونه، اینو از چت کردنام و همچنین روابط واقعیم فهمیدم، البته بودن مردایی که با تعاریفم از ۸۰ درصد بالا مطابقت دارن، ولی خب خیلی کمتر، شاید خیلی کم چشمم به این دسته خورده ( اگه تاپیکام رو خونده باشید میدونید که اهل تبیعض جنسیتی نیستم، اینکه بگم آره داش میگفتم، مردا خیلی سر ترن و از این دسته به ممبر رفتنای یه طرفه )، و خب قراره منم تغییر کنم، قراره کمتر توجه کنم، منی که همیشه و همه جا به دوست و رفیقام میگفتم نزارید دل دختر بشکنه، نزارید وابسته بشن تا اگه خدایی نکرده کات کردین اذیت شن، من؟! اصلا کار من درست بوده؟! شایدم کار من درست بوده و کار اون ۸۰ درصد اشتباه بوده؟! شایدم کار من اشبتاه بوده و کار اونا درست بوده؟! نمیدونم، ولی خب باید تغییر کنم:)
پ.ن: اینا صرفاً تجربیات شخصی من هستن و ممکنه در مورد همه صدق نکنن. تمام سعیم رو کردم که هیچگونه توهینی صورت نگیره و این اجازه رو به خودم نمیدم که کسی رو بازخواست کنم. ممنون که مطالعه کردید:)

اوضاعه خونه داغونه، مثل حال دل خودم ( شایدم دارم یکمی اغراق میکنم )، نمیدونم چی درسته و چی غلط، تلاش کنم یا نکنم، خلاصه داره میگذره:)
راجب پیام های ناشناس هم بگم که:
ممنون بابت لطفتون، پیاماتون به دستم میرسه و همشون رو میخونم، ولی نمیتونم جواب بدم، واسه همین میخوام توی هر هفته یه تاپیک بزنم و بهشون جواب بدم، برا همین اگه نمیخواید یهسری از پیاما توی تاپیکا منتشر بشه زیر اون پیاما بنویسید که کاملا خصوصی یا منتشر نکن که متوجه بشم، این کارو بیشتر واسه این انجام میدم تا بتونم به یهسری از سوالات جواب بدم، بنظرتون ایدهٔ جالبیه؟!

چند ماه پیش یه آهنگ دپ دانلود کردم، دیدم دارم با وایبش حال میکنم، گفتم خب بزار امتحانش کنم ( حال بد بودنو )، بعدش یکم اداشو دراوردم، کم کم زیادتر شد، بعدش بهش عادت کردم، و بعدش دیگه نتونستم حالمو مثل قبل خوب کنم، یه ویژگیای که حال بد داره اینه که انگیزت رو میکشه، امیدت رو میکشه و بعدش میاد سراغ روحت، و سعی میکنه اونم یواشکی بکشه، مخلص کلام، شما انتخابش نکنید، چون بهش عادت میکنید!!
حال دل پرسیدی و گفتم که خوبم بارها، خوبم اما "خوب ویرانم" نفهمیدی مرا

قالب جدیدی که واسه سایت اوکی شده، توسط آقا امیر حسین طراحی و توسعه داده شده، بنظرم اگه نیاز به یه قالب اختصاصی و خاص داشتید حتما یه سری بهشون بزنید، به شدت کار بلد و صبورن، و خب شاید بیشتر از ۳ یا ۴ بار و بیش از ۳۰ مورد جزیئات رو برام ویرایش کردن بدون کوچیک ترین غر زدنی، لینک وبلاگشون رو براتون پایین همین پست میزارم:

دیروز بعد از یه مدت طولانی تصمیم گرفتم یه سری به یوتیوب بزنم، و جالبش اینجاست که حدود ۸ ساعت از وقتمو توی یوتیوب تلف کردم، میدونم تو دلتون گفتید ۸ ساعتتت، تو دیگه چه خورهٔ گوشیای هستی مرد! ولی خب یکمی دارید زود قصاوت میکنید، چون پریروز ۱۱ ساعت رو صرف وب گردی کردم ( ایموجی خنده )، شاید علتش اینه که الگوریتم یوتیوب خیلی خوب یادگرفته که چطوری پست های مورد علاقم رو بهم پیشنهاد بده، و خب بیشتر محتوای یوتیوب یه سری محتوای زرد بودن که واسه سرگرم شدن و درآمد زایی ساخته شده بودن، و خب فکر کنم حدس زده باشید محتوایی که با انگیزهٔ پول تولید میشه چقدر میتونه جذاب ساخته بشه! توی این تایم نه چیزی رو یاد گرفتم، نه تونستم کارام رو انجام بدم، و در انتهای شب هم عذاب وجدان عزیز باهام همراه شد و حسابی حالم رو گرفت…

مجددا دارم راجب بیان تاپیک میزنم، حس میکنم کم کم داره میمیره، بازدیدا زیاد تغییری نکردن، ولی خب تعاملات، تعاملات:)

سخته که دستت تو جیب خونوادت باشه و واسه خریدن وسایلی که بهشون نیاز داری محتاجشون باشی، خداروشکر کم و کسری ندارم، ولی خب برام سخته!!! و هی میگم باید برم سرکار، و البته بازم: " بعد از کنکور!! "، پول تو جیبی گرفتن الان برام یچیز روتینه، ولی خب اگه بخواد ادامه دار باشه شک ندارم که تبدیل به یه ترومای روحی میشه:)
خودم این بلا رو سر خودم اوردم، خودم پشت کنکور موندم و باید تاوانشو بدم.