پشت میز نشستم، لپتاپ جلومه، چیزی که امروزا هم باهاش درس میخونم هم باهاش وقت میگذرونم، چراغ مطالعه ام بدون دلیل روشنه، گوشهی چپ میز یه سری کاغذ چرک نویس درهم و برهم لش کردن و منتظرن تا یچیزی روشون نوشته بشه، جامدادی طوسی ای که درش بازه و خودکار و ماژیک و خط کشی که هر کردومش یه گوشه ای از میز افتادن، کتاب لقمهی شیمی کنکور که از دیشب همینطوری بازه، دفتر برنامه ریزی کنکورم که جلد چرمی طور مشکی داره و قرار بود از دیشب برنامهی امروز و فردام رو داخلش تغییر بدم ولی هنوز وقت نکردم، گوشهی سمت چپ میز هم یه تقویم با کاغذ های کرافت با یه قمقمه طوسی آب و یه باکس پلاستیکی که داخلش قند ریخته شده به چشمم میخوره، و در آخر هم موبایلم یه گوشه از میز بدون توجه به من داره یه موزیک که وایبش خیلی مطابق با حس و حالم این روزامه رو پخش میکنه: " یه روانی که با خودش هم بهم زده... "